– پاشو عوض چونه. امیر بالاخره بلند م یشه و مریم با نشستن پیمان و سکوت بچه ها بالاخره نفس…
بیشتر بخوانید »رمان تقلب
_ عزیزم نظر من رو بخوای این پوست سفیدت خیلی قشنگ تره. حیفه بُرُنزَش کنی. اوف باز یادم انداخته بود…
بیشتر بخوانید »_ غلط نکنم یه کاری کردی که پریسا جون به خونت تشنه شده. خودت بگو چه آتیشی سوزوندی باز؟ نادیا…
بیشتر بخوانید »_ من که بسته بودم ۲۲ ساله بستم دهنمو. شما بازش کردین. بعد سرش رو پایین می اندازه و از…
بیشتر بخوانید »بعد سرش رو آروم به طرف پیمان می گردونه و تنها به سلامی کوتاه با لبخندی بی خیال که تمام…
بیشتر بخوانید »– من… من… ما… کاری… دستش رو آروم روی لبای نادیا می گذاره و زمزمه می کنه: – هیس. هیچی…
بیشتر بخوانید »– توضیح بدین. لپ تاپ می گیرین که تحقیقتون رو کامل کنید بعد یه سری از توی گالری عکسای من…
بیشتر بخوانید »مانی حرفش رو قطع می کنه: – نانادی من و پیمان مشغول جمع و جور کردن یکی از پرونده های…
بیشتر بخوانید »– ببخشید… پیمان لبخندی که تنها یک پدر می تونه به روی دختر شیطون و نادم از خطاش بزنه، به…
بیشتر بخوانید »بابک و سارا رو به روی نانادی تو اتاقش می نشینند و هر کدوم سعی می کنن به شکلی حال…
بیشتر بخوانید »نام رمان : تقلب نویسنده : f_javid به نامش، به یادش و در پناهش می کنیم آغاز – ما…ما…ن… ماشینه…
بیشتر بخوانید »