_ خیر باشه … یه دونه داشتیم اونم بردی … آریا لبخند کجی میزنه و هر دو رو سمت…
بیشتر بخوانید »رمان سکانس عاشقانه
از خودم شاکی میشم که اصلت چرا طلاقش دادم !!! کلافه از این کلنجاره بی نتیجه سمت ماشین راه…
بیشتر بخوانید »_ یه شوهرم بیشتر نداری … هوای بابام رو داشته باش … می فهمه در رابطه با غر…
بیشتر بخوانید »آریایی که انگار تو این دنیا نیست و اونقدر به کارش ادامه می ده تا وقتی که لبام به…
بیشتر بخوانید »_ کم تو و مامانم خونه منو تو شیشه نکردینا … اصلا عشق و دوست داشتن رو از شما…
بیشتر بخوانید »پر خنده میگم : _ بیشعور مامانمه ها ! ولی اون نمی خنده … برعکس اخم می کنه و…
بیشتر بخوانید »زل زده مونده … خیره خیره .… توقعش رو نداره و من فاصله میگیرم از روی صورتش و باز…
بیشتر بخوانید »برام مهم نیست چی فکر میکنن ؟ بابا حسین گوشیش رو بیرون میاره و شماره میگیره … زمان میبره…
بیشتر بخوانید »از خم راهرو میگذرن نگاه میکنیم …. مامان پشت چشمی نازک میکنه و میاد کنارم میشینه … میگه…
بیشتر بخوانید »نمی تونم به خودم دروغ بگم … من این مردی که کنارم نشسته رو می پرستم … عشق…
بیشتر بخوانید »من ترسیدنش رو حس میکنم و از خودم بدم میاد که با بی فکریم اونو کشوندم از بیمارستان تا…
بیشتر بخوانید »تا همون خط سینه ای که داره لمسش میکنه … با چشماش قورت میده منو … اندامم رو … لی…
بیشتر بخوانید »در دفتر رو باز میکنم … داخل میرم … میگم : _ یا می بردم یا می مردم !…
بیشتر بخوانید »پا تند میکنم سمت بیرون رفتن تا دفتر … به گوشیم زنگ نزده … شماره ی دفتر رو…
بیشتر بخوانید »هار شده ! مرد پوزخند میزنه و من دارم چونه ش رو می بینم … دستاش رو به کمرش تکیه…
بیشتر بخوانید »